۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

40- فرصت زیاده روی

خانم 45 ساله ای که یک حملۀ قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود، در اتاق جراحی که کم مانده بود مرگ را تجربه کند، ناگهان عزرائیل را دید و پرسید:
آیا وقت من تمام است؟
عزرائیل گفت: نه شما 43 سال و 2 ماه و 8 روز دیگه عمر می کنید.
در وقت مرخصی خانم تصمیم گرفت در بیمارستان بماند و عملهای زیر را انجام دهد:
کشیدن پوست صورت، تخلیۀ چربیها (لیپوساکشن)، عمل سینه ها و جمع و جور کردن شکم و در نهایت
رنگ کردن موها و سفید کردن دندان ها.
از آنجايی كه او زمان بيشتری برای زندگی داشت از اينرو تصميم گرفت كه بتواند بيشترين استفاده را از اين فرصت (طول عمر بیشتر) ببرد.
بعد از آخرين عملش او از بيمارستان مرخص شد.
در وقت گذشتن از خیابان در راه منزل، در تصادف بوسیلۀ یک آمبولانس کشته شد.
وقتی با
عزرائیل روبرو شد از او پرسید: 
من فکر کردم شما فرمودید من 43 سال و خرده ای دیگه فرصت دارم، چرا شما مرا از زیر آمبولانس بیرون نکشیدید؟
عزرائیل جواب داد:
اِاِ ... شمايـــــــــــد ... نشناختمتون !

نتیجه: از فرصت های پیش آمده، به موقع و به جا استفاده کنید اما زیاده روی نکنید!

داستانهای مرتبط:
1- نارگیل سوراخ دار
2- مباحثه دختر با معلمش
3- قدرت محبت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر