دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگها بحث مىکرد.
معلم گفت:
از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجودى پستاندار عظيم الجثهاى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد.
دختر کوچک پرسيد:
پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمىتواند آدم را ببلعد. اين از نظر فيزيکى غيرممکن است.
دختر کوچک گفت:
وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مىپرسم.
معلم گفت:
اگر حضرت يونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک گفت:
اونوقت شما ازش بپرسيد!
داستانهای قبلی:
1- دیوانه یا احمق
2- مصاحبه شغلی
معلم گفت:
از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجودى پستاندار عظيم الجثهاى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد.
دختر کوچک پرسيد:
پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمىتواند آدم را ببلعد. اين از نظر فيزيکى غيرممکن است.
دختر کوچک گفت:
وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مىپرسم.
معلم گفت:
اگر حضرت يونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک گفت:
اونوقت شما ازش بپرسيد!
داستانهای قبلی:
1- دیوانه یا احمق
2- مصاحبه شغلی
سلام.امیدوارم حالتون خوب باشه.وبلاگ قشنگیه...
پاسخحذفخیلی داستان باحالی بود.حتما واسه شاگردام می تعریفم البته با ذکر منبع.
میشه بیشتر طنز بنویسین؟؟؟میشه؟؟???!!!