۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

2- مصاحبه شغلی

در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شركتی، مدیر منابع انسانی شركت از مهندس جوان صفر كیلومتر MIT پرسید:
برای شروع كار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟
مهندس گفت:
حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینكه چه مزایایی داده شود.
مدیر منابع انسانی گفت:
خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روز تعطیلی با حقوق، بیمه كامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیک و مدل بالا چیست؟
مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید:
شوخی می‌كنید؟
مدیر منابع انسانی گفت:
بله، اما یادت باشه اول تو شروع كردی!


داستانهای قبلی:
1- دیوانه یا احمق

۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

1- دیوانه یا احمق

مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حياط يک تيمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعويض لاستيک بپردازد.
هنگامیکه سرگرم اين کار بود، ماشين ديگری به سرعت از روی مهره های چرخ که در کنار ماشين بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب، مهره ها را برد.
مرد حيران مانده بود که چکار کند.
تصميم گرفت که ماشينش را همانجا رها کرده و برای خريد مهره چرخ برود.
در اين حين، يکی از ديوانه ها که از پشت نرده های حياط تيمارستان نظاره گر اين ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:
از 3 چرخ ديگر ماشين، از هر کدام يک مهره باز کن و اين لاستيک را با 3 مهره ببند و برو تا به تعميرگاه برسی.
آن مرد، اول توجهی به اين حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد ديد راست می گويد و بهتر است همين کار را بکند.
پس به راهنمايی او عمل کرد و لاستيک زاپاس را بست.
هنگامیکه خواست حرکت کند رو به آن ديوانه کرد و گفت:
خيلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی. پس چرا توی تيمارستان انداختنت؟
ديوانه لبخندی زد و گفت:
من اينجام چون ديوانه ام. ولی احمق که نيستم !