۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

9- زبان اشاره

یک خانم روسی و یک آقای آمریکایی با هم ازدواج كردند و زندگی شادی را در سانفرانسیسکو آغاز كردند.
طفلكی خانم، زبان انگلیسی بلد نبود اما می توانست با شوهرش ارتباط برقرار كند.
یک روز او برای خرید ران مرغ به مغازه رفت. اما نمی دانست ران مرغ به زبان انگلیسی چه می شود. برای همین اول دست هایش را از دو طرف مانند بال مرغ بالا و پایین كرد و صدای مرغ درآورد. بعد پایش را بالا آورد و با انگشت، رانش را به قصاب نشان داد. قصاب متوجه منظور او شد و به او ران مرغ داد.

روز بعد او می خواست سینه مرغ بخرد. بازهم او نمی دانست كه سینه مرغ به انگلیسی چه می شود. دوباره با دست هایش مانند مرغ بال بال زد و صدای مرغ درآورد. بعد به سینه خودش اشاره كرد. قصاب متوجه منظور او شد و به او سینه مرغ داد.
روز سوم خانم، طفلک می خواست سوسیس بخرد. او نتوانست راهی پیدا كند تا این یكی را به فروشنده نشان بدهد. این بود كه شوهرش را به همراه خودش به فروشگاه برد !
.
.
.
.

.
.
.
.
البته توجه داشته باشید که شوهرش انگلیسی بلد بود!


داستانهای قبلی:
1- عشق واقعی
2- موی سفید
3- مهندس بهتر است یا مدیر
4- نسخه

5- جعبه کفش

۱ نظر: