![](https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi6dO6pZGtQ8Mb9kQk7Qq7x3iKBz_Ru5kJfrlb13eVNfVmWR6MkBcYoEFB2wD2R1gHKaCw0XOxcl1hfK8M5MxfORrFljbe2zD-UCu4SHk4FA85hFk6TMT1FtWqt9OjbdK887Vfy0WKL75s/s200/leo-tolstoy-tennyson-samraj.jpg)
زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد.
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد، تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت:
مادمازل من لئون تولستوی هستم.
زن که بسیار شرمگین شده بود، عذر خواهی کرد و گفت:
چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟
تولستوی در جواب گفت:
شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید!
نتیجه:
شخصیتتان را برای افراد جدید، خوب معرفی کنید.
داستان های مرتبط:
1- ادب اصیل ما
2- سگ نابغه
3- ادب اصیل ما
4- قدرت محبت
5- عشق واقعی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر