۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

5- نسخه

خانمی وارد داروخانه می‏شه و به دکتر داروساز می‏گه که به سیانور احتیاج داره! 
داروسازه می‏گه:
واسه چی سیانور می‌‌خوای؟
خانمه توضیح می‏ده که لازمه شوهرش را مسموم کنه!
چشم‌های داروسازه چهارتا می شه و می‏گه: 

خدا رحم کنه! خانوم من نمی‌تونم به شما سیانور بدم که برید و شوهرتان را بکشید! این بر خلاف قوانینه. من مجوز کارم را از دست خواهم داد... هر دوی ما را زندانی خواهند کرد و دیگه بدتر از این نمی‏شه! نه خانوم، نـــه! شما حق ندارید سیانور داشته باشید و حداقل من به شما سیانور نخواهم داد.
بعد از این حرف خانمه دستش رو می‏بره داخل کیفش و از اون یه عکس می‏آره بیرون... 

عکسی که در اون شوهرش و زن داروسازه توی یه رستوران داشتند شام می‌خوردند. داروسازه به عکسه نگاه می کنه و می‏گه: 
چرا به من نگفته بودید که نسخه دارید؟!


داستانهای قبلی:
1- جعبه کفش
2- مباحثه دختر با معلمش
3- مصاحبه شغلی
4- دیوانه یا احمق

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر