۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

84- قاچاق خلاقانه

مردی با دوچرخه به خط مرزی می رسد.
او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد.
مأمور مرزی می پرسد:
در کیسه ها چه داری؟ او می گوید:  شن.
مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود، یک شبانه روز او را بازداشت می کند، ولی پس از بازرسی فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد.
بنابراین به او اجازه عبور می دهد.
هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و دوباره مشکوک شدن مأمور مرزی و بقیه ماجرا... .
این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود.
یک روز آن مأمور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی،
به او میگوید:
من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟
مرد می گوید: 
دوچرخه! 

نتیجه:
1- گاهی اوقات آن چیزی که فکر میکنید، همانی نیست که باید باشد.
2- برای موفقیت باید مسایل را با زاویه ای دیگر نگاه کنید.
3- تفکر TRIZ را در خود تقویت کنید.

داستان های مرتبط:
1- قطار مدیریتی چهار بچه
2- استجابت دعا
3- دختر خوشگل و پدر روحانی
4- تفاوت بالقوه و بالفعل (واقعیت) چیست؟
5- تست استخدام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر