يک خانم برای طرح مشکلش به کليسا رفت.
او با کشيش ملاقات کرد و برايش گفت:
من دو طوطی ماده دارم که فوق العاده زيبا هستند. اما متاسفانه فقط يک جمله بلد هستند که بگويند «ما دو تا فاحشه هستيم. ميای با هم خوش بگذرونيم؟!».
اين موضوع برای من واقعا دردسر شده و آبروی مرا به خطرا انداخته. از شما کمک ميخواهم. من را راهنمايی کنيد که چگونه آنها را اصلاح کنم؟
کشيش که از حرفهای خانم خيلی جا خورده بود گفت: اين واقعاً جای تاسف دارد که طوطی های شما چنين عبارتی را می گویند.
من يک جفت طوطی نر در کليسا دارم. آنها خيلی خوب حرف ميزنند و اغلب اوقات دعا ميخوانند. به شما توصيه ميکنم طوطيهايتان را مدتی به من بسپاريد. شايد در مجاورت طوطی های من آنها به جای آن عبارت وحشتناک ياد بگيرند کمی دعا بخوانند.
خانم که از اين پيشنهاد خيلی خوشحال شده بود با کمال ميل پذيرفت.
فردای آن روز خانم با قفس طوطی های خود به کليسا و به اطاق پشتی نزد کشيش رفت. کشيش در قفس طوطی هايش را باز کرد و خانم طوطی های ماده را داخل قفس کشيش انداخت.
يکی از طوطی های ماده گفت:
ما دو تا فاحشه هستيم. ميای با هم خوش بگذرونيم؟
طوطی های نر نگاهی به همديگر انداختند. سپس يکی به ديگری گفت:
اون کتاب دعا رو بذار کنار. دعاهامون مستجاب شد!
نتیجه: بسیاری از اوقات ، آن چیزی که دیگران در ظاهر انجام میدهند ، ممکن است در باطن چیز دیگری باشد. درباره دیگران و رفتار ظاهریشان زود قضاوت نکنیم و آنرا به باطنشان نسبت ندهیم.
داستانهای مرتبط:
1- دختر خوشگل و پدر روحانی
2- Don't copy; if you can't paste
او با کشيش ملاقات کرد و برايش گفت:
من دو طوطی ماده دارم که فوق العاده زيبا هستند. اما متاسفانه فقط يک جمله بلد هستند که بگويند «ما دو تا فاحشه هستيم. ميای با هم خوش بگذرونيم؟!».
اين موضوع برای من واقعا دردسر شده و آبروی مرا به خطرا انداخته. از شما کمک ميخواهم. من را راهنمايی کنيد که چگونه آنها را اصلاح کنم؟
کشيش که از حرفهای خانم خيلی جا خورده بود گفت: اين واقعاً جای تاسف دارد که طوطی های شما چنين عبارتی را می گویند.
من يک جفت طوطی نر در کليسا دارم. آنها خيلی خوب حرف ميزنند و اغلب اوقات دعا ميخوانند. به شما توصيه ميکنم طوطيهايتان را مدتی به من بسپاريد. شايد در مجاورت طوطی های من آنها به جای آن عبارت وحشتناک ياد بگيرند کمی دعا بخوانند.
خانم که از اين پيشنهاد خيلی خوشحال شده بود با کمال ميل پذيرفت.
فردای آن روز خانم با قفس طوطی های خود به کليسا و به اطاق پشتی نزد کشيش رفت. کشيش در قفس طوطی هايش را باز کرد و خانم طوطی های ماده را داخل قفس کشيش انداخت.
يکی از طوطی های ماده گفت:
ما دو تا فاحشه هستيم. ميای با هم خوش بگذرونيم؟
طوطی های نر نگاهی به همديگر انداختند. سپس يکی به ديگری گفت:
اون کتاب دعا رو بذار کنار. دعاهامون مستجاب شد!
نتیجه: بسیاری از اوقات ، آن چیزی که دیگران در ظاهر انجام میدهند ، ممکن است در باطن چیز دیگری باشد. درباره دیگران و رفتار ظاهریشان زود قضاوت نکنیم و آنرا به باطنشان نسبت ندهیم.
داستانهای مرتبط:
1- دختر خوشگل و پدر روحانی
2- Don't copy; if you can't paste
خیلی جالب بودن مرسی
پاسخحذف