چهار نفر بودند به نام های همه كس و يک كس و هر كس و هيچ كس.
يک كار مهم وجود داشت كه ميبايست انجام می شد و از همه كس خواسته شد آنرا انجام دهد.
همه كس ميدونست كه يک كس آنرا انجام خواهد داد.
هر كس ميتوانست آنرا انجام دهد اما هيچ كس آنرا انجام نداد.
يک كس از اين موضوع عصبانی شد به خاطر اينكه اين وظيفه همه كس بود.
همه كس فكر ميكرد هر كس نميتواند آنرا انجام دهد اما هيچ كس نفهميد كه هر كسی آنرا انجام نخواهد داد.
سرانجام اين شد كه همه كس يک كسی را برای كاری كه هر كسی نمی توانست انجام دهد و هيچ كس انجام نداد سرزنش كرد.
داستان های مرتبط:
1- بازی صندلی در ایران و ژاپن
2- ده میلیون دلار
3- دربار خان زند
يک كار مهم وجود داشت كه ميبايست انجام می شد و از همه كس خواسته شد آنرا انجام دهد.
همه كس ميدونست كه يک كس آنرا انجام خواهد داد.
هر كس ميتوانست آنرا انجام دهد اما هيچ كس آنرا انجام نداد.
يک كس از اين موضوع عصبانی شد به خاطر اينكه اين وظيفه همه كس بود.
همه كس فكر ميكرد هر كس نميتواند آنرا انجام دهد اما هيچ كس نفهميد كه هر كسی آنرا انجام نخواهد داد.
سرانجام اين شد كه همه كس يک كسی را برای كاری كه هر كسی نمی توانست انجام دهد و هيچ كس انجام نداد سرزنش كرد.
داستان های مرتبط:
1- بازی صندلی در ایران و ژاپن
2- ده میلیون دلار
3- دربار خان زند
بالاخره چی شد...من که نفهمیدم؟...
پاسخحذفیعنی بالاخره:
پاسخحذف1- کسی برای انجام کار پا پیش نگذاشت.
2- هر کس، کار را به فرد دیگری ارجاع میداد.
3- در نهایت نه تنها کاری انجام نشد بلکه سرزنش هم شد.
ahaaaannnn.hala fahmidam.khob shod tozihesham dadin.gij shodam
پاسخحذفhehehe.che bahal boodesh