۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

26- برنامه عوض شد

مدیر به منشی میگه: 
برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن.
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: 

من باید با رئیسم برم سفر کاری، کارهات رو روبراه کن.
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش میگه: 

زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن.
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: 

من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام.
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه:

معلمم یه هفته کامل نمیاد، بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم.
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه:

مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده.
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: 

ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه.
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: 

زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت.
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: 

کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق.
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: 

راحت باش برو مسافرت، معلمم برنامه اش عوض شد و میاد.
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه:

برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت...! 

نتیجه: ارتباط خصوصی و شخصی در محل کار و با همکاران ... ممنوع!

داستان های مرتبط:
1- بار اولته
2- میرم بخوابم
3- انگشتر بهترین روزهای عمرم
4- پیشنهاد بی شرمانه

۲ نظر:

  1. خیلی جالب بود. این وسط سر اون بچه بیچاره بی کلاه مونده...

    پاسخحذف
  2. راس میگه خیلی جالب وخنده دار بود.آرش من این وبلاگتو خیلی دوست دارم.باحاله.همین جوری باش و ادامه بده.خودمو کشتم مثه این وبلاگ ندیده ها هی واست کامنت گذاشتم
    hhmmmmm

    پاسخحذف