۱۳۹۰ دی ۶, سه‌شنبه

119- تولستوی

روزی لئون تولستوی، در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد.
زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد. 
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد، تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت:
مادمازل من لئون تولستوی هستم. 
زن که بسیار شرمگین شده بود، عذر خواهی کرد و گفت:
چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟
تولستوی در جواب گفت:
شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید!

نتیجه:
شخصیتتان را برای افراد جدید، خوب معرفی کنید.

داستان های مرتبط:
1- ادب اصیل ما
2- سگ نابغه
3- ادب اصیل ما
4- قدرت محبت
5- عشق واقعی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر