مردی با اسلحه وارد یک بانک شد و تقاضای پول کرد.
وقتی پولها را دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد و پرسید:
آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
مرد پاسخ داد:
بله قربان من دیدم.
سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و او را درجا کشت.
او مجددا رو به زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند و از آنها پرسید:
آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
مرد پاسخ داد:
نه قربان من ندیدم؛ اما همسرم دید!
نتیجه گیری مدیریتی:
فرصت های ویژه را خوب بشناسید و به موقع استفاده کنید زیرا به ندرت دوباره تکرار می شوند.
داستانهای قبلی:
1- پیشنهاد بی شرمانه
2- انگشتر بهترین روزهای عمرم
3- استفاده نکنی ... استفاده میکنن
4- وکیل
5- 9 برابر
وقتی پولها را دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد و پرسید:
آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
مرد پاسخ داد:
بله قربان من دیدم.
سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و او را درجا کشت.
او مجددا رو به زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند و از آنها پرسید:
آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
مرد پاسخ داد:
نه قربان من ندیدم؛ اما همسرم دید!
نتیجه گیری مدیریتی:
فرصت های ویژه را خوب بشناسید و به موقع استفاده کنید زیرا به ندرت دوباره تکرار می شوند.
داستانهای قبلی:
1- پیشنهاد بی شرمانه
2- انگشتر بهترین روزهای عمرم
3- استفاده نکنی ... استفاده میکنن
4- وکیل
5- 9 برابر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر